عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست کی به‌مسجد سزد آن‌ شمع که ‌در خانه رواست به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست اگر از ربختن خون منت خرسندی است این‌ نه‌ خون‌ است‌ بیا دست‌ در او زن که حناست سر زلف تو ز چین مشک تر آورده به شهر از ختن مشک مخواهید حریفان که خطاست من گرفتار سیه‌چردهٔ شوخی شده‌ام که به من دشمن و با مردم بیگانه صفاست یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست روزی آیم به سرکوی تو و جان ماست منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آسمونی دانلود رایگان نرم افزار با لینک مستقیم پرسش مهر اندیشه آلفا 3 روانشناسی و طرحواره ی درمانگر شخصی کرکرز فعال در زمینه خرما